هم آشیانه شدن ماهم آشیانه شدن ما، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
آرسام جون مامان باباآرسام جون مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

آرسام کوچولو ... پسریِ مامان ... عسلی ِ بابا

آرسام در جاده چالوس

همونطور که قبلا گفتم توی تعطبلات عید فطر یه روز (93.5.8) دسته جمعی (با خانواده بابایی) رفتیم  جاده چالوس و این هم عکسهای جنابعالی در جاده چالوس مامان در حال تدارک غذای شما و شما همچنان شیشه شیر و صد البته بربری به دست درحال خوندن آواز آرسام و مامانی و بابایی و آرسام و بابایی (یعنی عاشق آبی.... این همه بچه اومدن توی آب و به خاطر سردی آب گریه میکردن ولی تو رو به زور از آب آوردیم بیرون       ...
19 مرداد 1393

آرسام با دندون

                   سلام سلام صد تا سلام     من اومدم با دندونام                     میخوام نشون تون بدم       صاحب مروارید شدم                     یواش یواش و بی صدا     شدم جزو کباب خوراااااااااااا   سلام جوجو کوچولوی مامان..... ...
18 مرداد 1393

بعد از تعطیلات

  عشق مامان ....... عزیز دلم ...... یه کم دلم گرفته !!! آخه بعد از چهار روز تعطیلی صبحها خیلی سخت از من جدا میشی و اشک مامان رو در میاری. واقعا دیگه نمیدونم چی کار کنم........ فقط دلخوشیم اینه که 1-پیش مامانی و خاله اینا بهت خوش میگذره 2- هر چه زودتر شرایط سنی تو و کاری من در حال بهبوده..... خدا خودش کمک کنه این چهار روز  تعطیلی عید فطر خیلی خوش گذشت و همش مهمونی رفتیم و  مهمونی گرفتیم و یه روز هم با مامان سارا  و عمه ها و عمو اینا رفتیم جاده چالوس... عکسهاش رو تو پست بعدی میذارم، فعلا همراهم نیست   لطفا تشریف بیارید ادامه مطلب         ...
12 مرداد 1393

عید فطر بر عاشقان مبارک

سلام دوستهای عزیزم عید فطر رو به همتون تبریک میگم طاعاتتون قبول درگاه حق پسر نازم ! آرسام قشنگم! اولین عید فطرت مبارک ......... همیشه زیر سایه رحمت خدا باشی عشق من ...
6 مرداد 1393

آرسام شوماخر

سلام و صد سلام خاله ها  و نینی های نازشون چند تا عکس از آرسام میخوام بذارم.... وقت هم ندارم پس بی مقدمه بدوووووووووووووووووووو   لطفاً بفرمائید  ادامه مطلب     آرسام شوماخر میشود باباجون ! اجازه میدی منم رانندگی کنم؟ بابا رانندگی  اصلا اونجور که میگن سخت نیست!!!! البته فکر کنم بلند شم بهتره خوووووووووووب! خسته شدیمها! بذار بزنم بغل بپرم یه ذغال لیموی مشتی بگیرم یه قلیونی بزنیم  دیشب (جمعه 3 مرداد 93) من و آرسام و بابایی رفته بودیم بیرون... برای شام هم رفتیم ساندویچ نیم متری نانوک (کر...
4 مرداد 1393
1